من آدم خوبیم. قبل از هر نقش و جایگاهی تو زندگی، دانشجو، دوست، فرزند، اول سعی کردم آدم خوبی باشم. هیچوقت سعی نکردم زیرآب کسی رو بزنم، سد موفقیت کسی بشم، واسه هرکس که دلمو شکست آرزو بد نکردم و بد نخواستم. شاید طول کشیده باشه ببخشمش ولی براش بد نخواستم. به چیزایی که بهم میرسید
قانع بودم. سعی میکردم باری دوش کسی نندازم. من واسه خودم و زندگیمم سعی کردم خوب باشم! واسه خانوادم! توی تحصیل، توی تفریحات، توی لزومات هیچ وقت نه دردسر ساز بودم نه خرج تراشیدم نه زحمت انداختم گردن کسی. ولی هیچ وقت، نمیگم کسی ازم تشکر نکرد، ولی هیچ وقت زندگی از من تشکر نکرد!
هرکس که دل منو شکوند زندگیش از من بهتر پیش رفت، هرکس پشت سرم فاز رقابت گرفت زندگیش بهتر پیش رفت، هرکی زیرآبمو رفت بهتر پیش رفت. هرکی کلا تو زندگی واسه خانوادشو دیگران اذیت بیشتر داشت، خواسته ها و زندگیش بیشتر پیش رفت. از اول تا همین الان هیچ چیز طبق خواسته و آرزو من پیش نرفت
حسرت به حسرت موند رو دلم. تلاش ها بی نتیجه. سگ دو زدن بی نتیجه. من و امثال من کجای راهو اشتباه رفتیم؟ قراره زندگی تخمی ما همینطوری پیش بره و به همین منوال در نهایت بمیریم؟ این چنین مردن ارزش این چنین زندگی کردن رو داره؟